بیچاره تنهایی
این عروس نگون بخت
آه و اشک را دوست ندارد
اما همنشین همیشگی اش
چشم امیدش به دلی ناامید
و شکستن سکوتش
میداند عادت ، دشمن است
اما عقل کجا و دلتنگی کجا !
دل ناامید امیدوار میرود
و باز تنهایی میماند و تنهایی . . .
بیچاره تنهایی
این عروس نگون بخت
آه و اشک را دوست ندارد
اما همنشین همیشگی اش
چشم امیدش به دلی ناامید
و شکستن سکوتش
میداند عادت ، دشمن است
اما عقل کجا و دلتنگی کجا !
دل ناامید امیدوار میرود
و باز تنهایی میماند و تنهایی . . .
بدونت روز و شب افتاده ام در دام تنهایی / و تن خسته تر از پاییزم از انجام تنهایی
دلم با یاد عشقت می تپد هر دم دراین سینه / اگر در سر پرم هر لحظه از ابهام تنهایی
آنقدر با تنهایی انس گرفتم که دیگر زبانش را می فهمم !
و فهمیدم…
تنهایی هم می تواند عشق خوبی باشد به شرط اینکه
درکش کنم
دیواری ساخته ام از جنس غرور با بافته ای از باورهایم
تا در روزهای تنهایی و دلتنگی به آن تکیه کنم . . .
با من تنها بگو این قصه را / با من تنها خدا ، این بنده را
ای خدا تنها تویی تنها منم / من به تنهایی تو سر میزم . .
کنون دوستی را پیدا نکرده ام که به اندازه ” تنهایی ” شایسته رفاقت باشد . . .
تنهایی … دیوار … قهوه های سر رفته از حوصله ام
اتاقی که چهار تاق باز ، روی من خوابیده
چشم هایی که از ساعت ، کار افتاده ترند
و شانه های تو ، که زیر بار ِ باران نمی روند
باید گریه ام را روی بی کسی هایم تنظیم کنم
و این یعنی تنهایی
تعداد صفحات : 6