دیروز همکارم که خانم هست و تقریبا 40 سال سن دار ه با خنده بهم گفت آقای مهندس نتونستم بهتون نگم موهاتون سیخ شده و خیلی خنده دار شدین .منم داشتم با موهام ور میرفتم دیدم بنده خدایی اومد و با انگشت گفت اینجا رو میگم در همین لحظه خانمم که از تنها شعر عاشقانه عمرم (تو پست قبلی گفتم )هنوز ازم شاکی بود همراه امیرعرفان پسر گلم وارد اتاق شد و... هفت ثانیه بعد در حالی که انگشت همکارم روی کلم خشک شده بود اتاق رو به مقصد منزل ترک کرد
امروز صبح داشتم aftershave میزدم امیرعرفان اطرافم میلولید خانمم با صدای بلند میگه : مامان بیا کنار مزاحم خانم سالاری نشو ...........
الان یک قسمت از صورتش aftershave نمیخوره خانم سالاری بنده خدایی مجبور میشه از پشت میزش بیاد به بابات نشون بده کجای صورتش مونده
خوب من چکار کنم زخم معده گرفتم از بس پیتزا خوردم.................. یعنی باز هم باید ادامه بدم
نه.............................................
شانسه ما داریم؟؟؟؟؟؟؟؟
بیچاره خانم سالاری خواست ثواب کنه داغون شد له له
مطالب مرتبط
ارسال نظر برای این مطلب
اطلاعات کاربری
آمار سایت